بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

ای کاش


آسمان دلم ابری و چشمهایم بارانیست .


بالهای خیالم شکسته اند. پرواز مقدور نیست .


کاش آفتاب محبت با تنم آشتی میکرد .


کاش دست نوازشگر رود اشکهایم را می شست .


ای کاش باز هم غنچه های لبخند در باغچه لبهایم باز میشد .


کاش فرهنگ لغت هم با واژه یتیم قهر می کرد .


کاش گونه هایم در حسرت یک بوسه نمی سوخت .


ای کاش من هم مثل تو بودم .


((ای کاش خانه ما هم بابا داشت....))


آه پدرم ، بی تو چقدر غریب غربتم

نظرات 2 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

واقعا کاش خانه ماهم بابا داشت ...
ازاده جانرضا هستم از فسا
نوشته هات عالیه تشکر


سلام
ممنون که به من سر میزنی
بیشتر اونطرفم

رضا چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ب.ظ

ای کاش و ای کاش ....
از کجا گیر اوردی اینو؟ عالی بود بی نظیر . خیلی حال کردم هر چند دقیقه یک بار میخونمش . تشکر اجی جان سالم باشی و سبز

سلام
ممنون که هر جا میرم پیدام میکنی
اینو خودم نوشتم
مربوط به چند سال پیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد