بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

ای کاش


آسمان دلم ابری و چشمهایم بارانیست .


بالهای خیالم شکسته اند. پرواز مقدور نیست .


کاش آفتاب محبت با تنم آشتی میکرد .


کاش دست نوازشگر رود اشکهایم را می شست .


ای کاش باز هم غنچه های لبخند در باغچه لبهایم باز میشد .


کاش فرهنگ لغت هم با واژه یتیم قهر می کرد .


کاش گونه هایم در حسرت یک بوسه نمی سوخت .


ای کاش من هم مثل تو بودم .


((ای کاش خانه ما هم بابا داشت....))


آه پدرم ، بی تو چقدر غریب غربتم