بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

یاورم

یاورم؛

گوئیا مرا از دنیا نصبه این بوده که به قدر پلک بر هم نهادنی در کنار تو باشم و در سایه سار نگاه روشن تو نفس بزنم و سپس تو چنان پرنده ای بی قرار به سوی بیکرانه آسمان بال بگشایی.


شب همه شب خیره به آسمان از شهاب های مهاجر سراغ خانه تو را میگیرم.


ای پرنده پر پر کجایی؟؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد