بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

بابا آب داد

هرگاه میخواستم بنویسم...آب داد نوک مدادم می شکست وحالا گاه وبی گاه باکوچکترین یادی از تو دلم میشکند

آخرین دیدار

آخرین دیدارمان را خیلی خوب به یاد دارم . عطری که در آن لحظات در فضا پراکنده می شد هنوز در مشام دارم

وقتی نگاهم در نگاهت گره خورد عظمت آسمان و شکوه دریا را در چشمانت دیدم ....

و ای کاش در میافتم که در سایه سار مژه هایت چه رازی نهفته است .

وقتی به آن راز پی بردم که تو دیگر به آسمان پاک و دریای زلال پیوسته ای...

همچون همیشه دوستت دارم




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد